خبرهای مباشر
مرد ثروتمندی که مباشر خود را برای سرکشی از اوضاع خانه وی فرستاده بود،پس از مراجعه مباشر،از او پرسید :
-از خانه چه خبر؟
مباشر:خبر خوشی ندارم قربان!سگ شما مرد !!!
-سگ بیچاره!ولی چرا؟؟؟چه چیز باعث مرگ او شد؟
-مباشر:پرخوری قربان !
-پرخوری؟مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-مباشر:گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد !
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-مباشر:همه اسبهای پدرتان مردند قربان !!!
-چه گفتی؟همه آنها مردند؟
-مباشر:بله قربان!!!همه آنها از کار زیادی مردند !
-برای چه این قدر کار کردند؟
-مباشر:برای اینکه آب بیاورند قربان !!!
-گفتی آب؟آب برای چه؟
-مباشر:برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان !!!
-کدام آتش را؟
-مباشر:آه قربان!خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد !!!
-پس خانه پدرم سوخت؟؟؟علت آتش سوزی چه بود؟
مباشر:فکر میکنم که شعله های شمع باعث این کار شد قربان !
-گفتی شمع؟کدام شمع؟
-مباشر:شمع هایی که برای تشییع جنازه مادرتان استفاده شد قربان !!!
-مادرم هم مرد؟
-مباشر:بله قربان!!!زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان !!!
-کدام حادثه؟
-مباشر:حادثه مرگ پدرتان قربان !
-پدرم هم مرد؟
-مباشر:بله قربان!مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت !
-کدام خبر را؟
-مباشر:خبرهای بد قربان!بانک شما ورشکست شد و اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت هم در این دنیا اعتبار ندارید !